چشمان خاموش

اینک اما بعد از آن روزها...

چشمان خاموش

اینک اما بعد از آن روزها...

حس می کنم...

حس می کنم...  

 

می نویسم !!

اما با شک ...

با ترس ...

 

حسم را می گویم !!

اما با درد... 

با شرم ... 

 

حس می کنم پوسیدگی اش را ...

حس می کنم خطوط پر رنگی که بر رویش به جای مانده! 

نقوش اضافی بر دیوارش سنگینی می کنند... 

 

می بینم که گاهی می خواهد از درد در خود فرو رود !

اما در خود ، دیگر خودی ندارد که در آن فرو رود! 

 

جفا کرد بر خویش ...

جفا کردند در حقش ...

سنگ جفا بر زخمش کوفتند و خراش هایش را با بی رحمی ملتهب تر کردند ...

 

دیگر جز لاشه ای بد بو از آن باقی نمانده... 

می خواهمش... 

اما دیگر نیست!   

خوکان بشنوید...

خوکان بشنوید ... 

انتهای کارتان نزدیک است ...

تا کی دروغ؟
تا کی عوام فریبی؟
خوکان صدای نعره های خشم را می شنوید؟ 

فایده ندارد!! 

خود را هم اگر به نشنیدن بزنید سودی به حالتان نمی کند!! 

چشمان حریصتان را با میله های داغ بیرون خواهند آورد... 

خورجین جیبهایتان را طوری پر خواهند کرد که از سنگینی استخوان هایتان خرد شود! 

لجن را با چشمانی گرد شده خواهید خورد و با اشتیاق لب به تعریف خواهید گشود...  

به بندی کشیده خواهید شد که بند بند وجودتان تکه پاره گردد!!

اندک زمانی را که باقی مانده را با غریزه ی شهوانی بی شرمانه خود سر کنید... 

همه  ی حیوانات را جمع کنید و باز هم با هم نزدیکی کنید 

بگذارید از بی شرمیتان همه لذت ببرند... 

می دانم !! 

می دانم این گوسفندان باز هم ابلهانه از شما دفاع خواهند کرد... 

اما می دانم زمان زیادی برایتان باقی نمانده... 

آلات شهوانیتان را ،خشم «بیدار شده ها» خواهد سوزاند... 

آن آلاتی که با درخشانی در معرض نمایش می گذارید  

 اشک هایی که از سر مظلومیتی دروغین می ریختید هم دیگر هیچ کمکی بهتان نخواهد کرد! 

می دانم  زمان اضمحلالتان نزدیک است! 

فرو خواهد ریخت قلعه پوشالیتان...  

خوکان بشنوید...

خوکان بشنوید ... 

انتهای کارتان نزدیک است ...

تا کی دروغ؟
تا کی عوام فریبی؟
خوکان صدای نعره های خشم را می شنوید؟ 

فایده ندارد!! 

خود را هم اگر به نشنیدن بزنید سودی به حالتان ندارد! 

چشمان حریصتان را با میله های داغ بیرون خواهند آورد... 

خورجین جیبهایتان را طوری پر خواهند کرد که از سنگینی استخوان هایتان خرد شود! 

لجن را با چشمانی گرد شده خواهید خورد و با اشتیاق لب به تعریف خواهید گشود... 

اندک زمانی را که باقی مانده را با غریزه ی شهوانی بی شرمانه خود سر کنید... 

همه  ی حیوانات را جمع کنید و باز هم با هم نزدیکی کنید 

بگذارید از بی شرمیتان همه لذت ببرند... 

می دانم !! 

می دانم این گوسفنداان باز هم ابلهانه از شما دفاع خواهند کرد... 

اما می دانم زمان زیادی برایتان باقی نمانده... 

آلات شهوانیتان را ،خشم «بیدار شده ها» خواهد سوزاند... 

آن آلاتی که با درخشانی در معرض نمایش می گذارید  

 اشک هایی که از سر مظلومیتی دروغین می ریختید هم دیگر هیچ کمکی بهتان نخواهد کرد! 

می دانم  زمان اضمحلالتان نزدیک است! 

فرو خواهد ریخت قلعه پوشالیتان...  

زمانه

یکی از دوستان عزیز و قدیمی (آقا سعید عزیز) 1 مطلب زیبا برام فرستاد که براتون می زارمش: 

 

ای مردم! 

وقت همراه راستی است که سپری محکمتر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم... 

آن کس که از بازگشت خود به قیامت آگاه شد خیانت و نیرنگ ندارد... 

اما امروز... 

در زمانی زندگی میکنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را زرنگی می پندارند و افراد جاهل ، آنان را اهل تدبیر می خوانند! 

                                                                                    

                                                      «نهج البلاغه- خطبه 41» 

 

بازگشت

دوستان عزیزم سلام 

بعد از دلتنگی فراوان، برگشتم به خونه هاتون! 

البته اگه راهم بدین...