چشمان خاموش

اینک اما بعد از آن روزها...

چشمان خاموش

اینک اما بعد از آن روزها...

دیگر دلم صاف نمی شود...

 دیگر دلم صاف نمی شود...

دیگر دلم صاف نمی شود...  

دلم تنگ نمی شود... 

هوای چشمان معشوق نمی کند... 

دیگر از دلم هرچه می خواهم جواب منفی می شنوم! 

دلم تنها حسی که دارد این است: 

گرفته !! 

مثل ابر سیاهی که هرگز نمی بارد. 

اشکی دیگر بر چشمانم نمی آید. 

شاید هم خاموش شده اند چشمان من... 

گویی که خشک شده ، چشمه آن همه احساس 

دنیایی که مثل کوه بر سرم خراب می شد، با وجودم گره خورده است. 

انگار منم تبدیل به کوه شده ام!!  

... از خودم دلگیرم. 

از این سنگ سخت می رنجم. 

 

...و دیگر دلم صاف نمی شود... 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد