چشمان خاموش

اینک اما بعد از آن روزها...

چشمان خاموش

اینک اما بعد از آن روزها...

شکوائیه

مینویسیم تا خوانده شویم

مینویسیم تا خالی شویم

مینویسیم تا بفهمانیم

مینویسیم تا بمانیم

مینویسیم که اثری در دنیا به یادگار بگذاریم

اما گاهی نوشتن فایده ندارد

حتی بی پیرایه ترین نوشته ها

اگر قرار باشد فهمیده نشوند، فهمیده نمی شوند...

متنِ دل

بر متن دلم هزار سجده ی شوق است

و در تبار هستی ثانیه ها شمعدانی ها می غلتند

میخندد  دیوار آن سوی حیاط

و خورشید خنده کنان میرقصد بر سر باغ

خبر از حال  خوشی در گوش شقایق خوانَد

و لبخندی که بر لبان سرخش می درخشاند معانی را

و اکنون

نغمه های خوش زندگی می تراود از پرنده ی نازک دلِ سبک روزی

و چه نوای خوشی دارد جویبار زندگی


بداهه - میلاد یاورنژاد

حرکت زندگی

می نویسم

اکنون

خویش را...

بازگشت

دوستان دوس دارم که برگردم اگه هنوز کسی بهم سر بزنه!